صنعت بالیوود ایرانی

ساخت وبلاگ

ابتدا: اگر بنا را بر شنیده ها و صحبت های روزمره بگیریم، می شود گفت در اساس، مردم ایران چندان اطلاع یا اعتقادی به مقولات کمی مثل آمار ندارند. هزار مثال می شود در این باره ذکر کرد. طرف می گوید من به احتمال 99 درصد می آیم، اگر یک درصد نیامدم، یادت باشد که به فلانی اطلاع بدهی و فلان کاغذ را به فلان آدم بدهی و از آن دیگری آن موضوع قبلی را بپرسی و صد جور سفارش دیگر. شما کاملاً متوجه می شوید احتمال نیامدن او خیلی بیشتر از یک درصد است، چون برای احتمالی در حد یک درصد آدم اینقدر تمهیدات نمی اندیشد. ارجاعات به کمیت های حیرت انگیر که جای خود دارد. می گوید صف باجه بانک تا سر خیابان بود که البته منظور از خیابان تا در بانک اســـــت. دیگری می گویـــد بازیکن فلان تیم مفت نمی ارزید و البته داستان آن مسافر تاکسی که گفته بود هزار تومان فقط برای یک قدم؟ اصلاً قابل ذکر نیست.

بعد: چند شب پیش گوینده اخبار ساعت 21 شبکه یک تلویزیون از تظاهرات چند میلیونی مسلمانان معترض در بحرین خبر داد. تنظیم کننده این خبر به کدامیک از بلیه های جاری و ساری دچار است؟ در وهله اول شاید تصور شود مشکل فقط ناشی از خبرنگاری است که چندان عالم جغرافیا نیست و نمی داند جمعیت بحرین در جمع حدود یک میلیون نفر است، که تازه نیمی از آنها کارگران فصلی تایلندی و فیلیپینی و هندی و .. هستند که بعید است پا به چنان تظاهراتی بگذارند. اما می توان موضوع را ربط داد به بلیه اول، یعنی آمار ندانی مردم ایران و یا بلیه دوم یعنی تبعیت ناخودآگاه از الگوهای ذهنی منطبق با تلقیات جمعی. بر این مبنا همیشه و همه جا آنها که ما دوستشان داریم تظاهراتشان چند میلیونی است، ولو در پاکستان صدو پنجاه میلیون نفری یا بحرین یک میلیون نفری. به واقع هرگز احتیاجی به شمردن نیست، مهم فقط سیمای صف اول تظاهرکنندگان است. برای آنکه در چنین مقاله نسبتاً عالمانه ای هیچ جانبی از موضوع را فرو نگذاشته باشیم، اشاره ای به احتمال جو گیری خبرنگار مذکور هم شاید لازم باشد. قدیمی ها می گفتند وقتی کسی گرسنه است او را به مغازه نفرستید. اضافه بر نیاز می خرد و اضافه بر قیمت پول می دهد. شاید لازم باشد تلویزیون به خبر نویسان سیاسی اش قبل از شروع به کار، به جای تصاویر خون و انفجار و بمب و... قدری هم تصاویر غیر مرتبط مثل راز بقا یا مسابقه تنیس نشان بدهد. مشروط بر آنکه بعداً ننویسند "مردم بحرین از در خانه شان هر چه شوت زدند صاف رفت توی سه جاف دروازه استکبار در نیویورک. جمعیت شان را که نگو، از پرندگان آسمان و ماهیان دریا هم بیشتر بود."

سرانجام: آنچه که به نظر می رسد باعث چنین سرانجام هایی در یک جامعه مانند جامعه هند و یمن و به ویژه جامعه خود ما میشود چیزی جز پناه بردن به تصاویر خود ساخته ذهنی به جای ذکر واقعیت و ترمیم فضای فعلی جامعه نیست. هندی ها در تاریخ خود جنگ های دلیرانه و پیروزمندانه ای را چندان به خود ندیده اند؛ از اینروست که سیک ها به عنوان جمعیت غالب در این کشور شمشیر و کارد به کمر میآویزند و در فیلم های بالیوودی خود، از تصاویر اغراق آمیز برای جبران مافات و نداشته ها استفاده می کنند. در مورد خنجر یمنی ها هم مورد مشابه صادق است. آیا می توان در مورد مردم خودمان که به جای رو آوردن به واقعیات آنهم رواج فرهنگ تلاش و کار، بیشتر دمخور هدر دادن و اتلاف وقت هستند، قضاوت مشابه ای روا داشت که مصداق های آن در مناسبات روزمره و واژگان و عبارات بسیار یافت میشود؟ آیا به جای  رواج اسطوره پروری در جامعه به عنوان لازمه حیات مدرن، می توان رفتار فعلی خود را از اشکال بلایای فوق عنوان کرد؟

مهرزاد نیکزاد...
ما را در سایت مهرزاد نیکزاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behroozeidia بازدید : 165 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 0:30